intTimeZone=33042; strBlogId="khorshidvalayat"; intCount=-1; strResult=""; try { for (i=0;i1) strResult=intCount + " نظر" ; strUrl="http://LoxBlog.ir/commenting/?blogid=" +strBlogId + "&postid=" + lngPostid + "&timezone=" + intTimeZone ; strResult ="" + strResult + " " ; document.write ( strResult ) ; } function OpenLD() { window.open('LinkDump.php','blogfa_ld','status=yes,scrollbars=yes,toolbar=no,menubar=no,location=no ,width=500px,height=500px'); return true; }



خورشید ولایت

زندگی زیباست اما شهادت از آن زیبا تر است.....
افسران - زندگی زیباست اما شهادت از آن زیبا تر است.....

ن : امیر بدری
ت : شنبه 23 شهريور 1392
بعد از شهدا چه کردیم شرمنده نباشیم؟
افسران - بعد از شهدا چه کردیم شرمنده نباشیم؟

ن : امیر بدری
ت : شنبه 23 شهريور 1392
تخریبچی کسی بود که اول نفس خودش را تخریب میکرد.
افسران - تخریبچی کسی بود که اول نفس خودش را تخریب میکرد.

ن : امیر بدری
ت : شنبه 23 شهريور 1392
دغدغه های شهید علمدار در جنگ نرم

مدتی باهم راه رفتیم. سید ساکت بود و فکر می کرد. بعد نشست روی خاکریز و دستش را کرد توی خاک و بالا آورد. مشت او پر از خاک بود . رو به من کرد و گفت: « مجید امروز وظیفه من و تو اینه که این خاکریز رو گسترش بدیم و ببریم تو شهرها!»

معنی این  حرف سید را نمی فهمیدم . خودش توضیح دادو گفت:

بسم الله الرحمن الرحیم

بعد از جنگ و قبول قطعنامه 598 رزمندگان  غریبانه به شهرهایشان برگشتند.سپاه به برخی از لشکرها از جمله لشکر 25کربلا دستور داد تا مشخص شدن حد ومرزهای جمهوری اسلامی توسط سازمان های بین المللی برخی از نیروهایشان در منطقه بمانند.از جمله این نیروها  دو دوست پاسدار و جانباز، شهید سید مجتبی علمدار و  برادر عزیزمان  آقای مجید کریمی بودند. آقای کریمی از دغدغه های سید بعد از جنگ و نحوه شکل گیری لاله های زهرایی( سلام الله علیها) اینگونه تعریف می کند:

 اون شب سید توصیه کرد شام کم بخور امشب کار داریم! نیمه شب با هم سوار موتور هوندا 250 شدیم و رفتیم سمت اروند .معمولاً برای سرکشی به پست ها این کار را انجام می دادیم .

اما آن شب فرق می کرد . رفتیم به سراغ یکی از خاکریز های به جا مانده از دوران جنگ. آسمان پرستاره حاشیه اروند و نخل های آن صحنه زیبایی ایجاد کرده بود . یاد شب عملیات در ذهنم تداعی شده بود.

مدتی باهم راه رفتیم. سید ساکت بود و فکر می کرد. بعد نشست روی خاکریز و دستش را کرد توی خاک و بالا آورد. مشت او پر از خاک بود . رو به من کرد و گفت: « مجید امروز وظیفه من و تو اینه که این خاکریز رو گسترش بدیم و ببریم تو شهرها!»

معنی این  حرف سید را نمی فهمیدم . خودش توضیح دادو گفت:« تیر و توپ و تفنگ دیگه تموم شد! ما باید توی شهر خودمون، کوچه به کوچه ، مسجد به مسجد ، مدرسه به مدرسه ، دانشگاه به دانشگاه کار کنیم. باد بریم دنبال جوان ها . 

باید پیام این هایی که توی خون خودشون غلتیدند را ببریم توی شهر»

گفتم :«خب اگه  این کار رو بکنیم ، چی می شه!؟»

 

 

برگشت به سمت من و با صدایی بلندتر گفت:« جامعه بیمه می شه. گناه در سطح جامعه کم می شه.مردم اگه با شهدا رفیق بشن، همه چی درست می شه.اون وقت جوان ها می شن یار امام  زمان ( ارواحنا فداه).»

بعد شروع کرد به توضیح دادن : « ببین ، ما نمی تونیم چکشی و تند برخورد کنیم. باید با  نرمی و آهسته آهسته کار خودمان را انجام بدیم . باید خاطرات کوتاه و زیبای شهدا را جمع کنیم و منتقل کنیم. نباید منتظر باشیم که مارا دعوت کنند . باید خودمان برویم دنبال جوان ها. البته قبلش باید روی خودمان کار کنیم. اگه مثل شهدا نباشیم ، بی فایده است . کلام ما تأثیر نخواهد داشت .»

اون شب بیاد موندنی گذشت. فراموش نمی کنم سید می گفت:« من فرصت زیادی ندارم. به این آسمان پر ستاره اروند من بیشتر از سی سال عمر نمی کنم!اما از خدا خواسته ام به من توفیق کار برای شهدا را بدهد.»

صبح روز بعد یک دفتر بزرگ آوردو به من نشان داد. گفتم :« این چیه؟!»

گفت:«منشور درست زندگی کردن!»

از دست او گرفتم و نگاه کردم. دیدم در تمام صفحات این دفتر ،بریدة روزنامه چسبانده!

در آن زمان روزنامه اطلاعات ستونی داشت به نام دو رکعت عشق.

سید تمام آن ها را بریده و به این دفتر چسبانده بود . در هر صفحه دربارة سیره و زندگی یک شهید توضیحاتی نوشته بود.سید این ها را جمع کرده بود نه صرفاً برای روایتگری و خاطره گفتن ، بلکه برای عمل کردن به سیره شهدا.

گذشت .چند ماه بعد از منطقه  برگشتیم به شهرهایمان .و سید برای نبردی دیگر لباس رزم پوشید وشد سرباز ولایت در جبهه جنگ نرم . سید توی شهر درمقابل طوفان تهاجم فرهنگی پناهگاه و  خاکریزی برای جوان های استان درست کرد ، خاکریزی با دو یال . یال توسل به اهل بیت (علیهم السلام) و یال زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان.

.سید سنگر اصلیش تو شهر ساری بود و مجید هم سنگرش تو بابلسر .با فکرونظر سید بود که همایش ها و محافل لاله های زهرایی ( سلام الله علیها)کم کم پا گرفت ، هرچند خودش تو سایه بود و تا مدتها کسی خبر نداشت که ایده اصلی این کارها از ذهن پاک چه کسی نشأت گرفته.

سید همون طوری که گفته بود تو سن  سی سالگی بر اثر عارضه شیمیایی به آسمان ها پر کشید و علم لاله های زهرایی سلام الله علیها به دوش آقا مجید افتاد .در طول این 24 سال لاله های زهرایی  سلام الله علیها  فراز و فرود بسیاری داشت ولی به لطفت خدا و عنایت شهدا هنوز سر پا ایستاده و ان شاءالله به مدد شهدا به رسالت زینبی خود ادامه می دهد .

 


ن : امیر بدری
ت : جمعه 22 شهريور 1392
چرا همت را سردار بی سر نامیدند؟
ن : امیر بدری
ت : جمعه 22 شهريور 1392
چرا همت را سردار بی سر نامیدند؟
ن : امیر بدری
ت : جمعه 22 شهريور 1392
وصیت نامه محمد ابراهیم همت ( ماه )

اولین وصیت نامه شهید همت:به تاریخ 19/10/59 شمسی ساعت 10:10 شب چند سطری وصیت نامه می نویسم : هر شب ستاره ای را به زمین می کشند و باز این آسمان غم‌زده غرق ستاره است ، مادر جان می دانی تو را بسیاردوست دارم و می دانی که فرزندت چقدر عاشق شهادت و عشق به شهیدان داشت.مادر، جهل حاکم بر یک جامعه انسانها را به تباهی می کشد و حکومت های طاغوت مکمل های این جهل اند و شاید قرنها طول بکشد که انسانی از سلاله پاکان زائیده شود و بتواند رهبری یک جامعه سر در گم و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد و امام تبلور ادامه دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است. مادرجان، به خاطر داری که من برای یک اطلاعیه امام حاضر بودم بمیرم


[ ادامه مطلب ] |
ن : امیر بدری
ت : جمعه 22 شهريور 1392
شناسنامه

شناسنامه

تاریخ تولد

۱۲ فروردین ۱۳۳۴

محل تولد

شهرضا، ایران

تاریخ شهادت

۲۴ اسفند ۱۳۶۲

محل شهادت

جزیره مجنون، عراق

نحوه شهادت

اصابت گلوله توپ

محل دفن

شهرضا، ایران

اطلاعات نظامی

جنگ

جنگ ایران و عراق


ن : امیر بدری
ت : جمعه 22 شهريور 1392
سرآغاز

 

 دلنوشته نیست

دست نوشته نیست

  گفته ها و نا گفته هایم نیست

 خط خطی های دلم است

 عجب هنریست

 شهادت را می گویم

                                                                                                                         تقدیم به سردار بی سر


ن : امیر بدری
ت : جمعه 22 شهريور 1392
وصیت نامه شهید مهدی زین الدین

بسمه تعالی

 اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمی‌تواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبدالله‌الحسین(ع) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنه‌های پیکار می‌رزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است. من تکلیف می‌کنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسین‌وار زندگی کردن.
 در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته می‌شود و کسی می‌تواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادت‌طلبی می‌خواهد. در این وصیت نامه فقط مقدار بدهکاریها و بستانکاریها را جهت مشخص شدن برای بازماندگان و پیگیری آنها می نویسم،به انضمام مسائل شرعی دیگر.


[ ادامه مطلب ] |
ن : امیر بدری
ت : جمعه 22 شهريور 1392